جدول جو
جدول جو

معنی ژرف یاب - جستجوی لغت در جدول جو

ژرف یاب
آنکه عمق چیزی را اندازه می گیرد، غوررس، کنایه از باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف بین، مدقّق، غوررس
تصویری از ژرف یاب
تصویر ژرف یاب
فرهنگ فارسی عمید
ژرف یاب
(گِ رَ دَ / دِ)
آنکه اندازه گیرد عمق چیزی را، متعمق. دقیق. دقیق النظر. باریک بین. با فراست و بصیر:
چراغ جهان یوسف ژرف یاب
شتابید هم در زمان سوی آب.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چنین داد جبریل فرخ جواب
به پیغمبر تازی ژرف یاب.
شمسی (یوسف و زلیخا).
جدا کرد پس یوسف ژرف یاب
ز پیش زلیخا بشب جامه خواب.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژرف یابی
تصویر ژرف یابی
اندازه گیری عمق چیزی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرفیاب
تصویر شرفیاب
شرف یابنده، شرف یافته، ویژگی کسی که به حضور شخص بزرگی می رسد
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ)
اندازه گیری عمق چیزی، تعمق
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
سنجیدن گودی چیزی. عمق یابی. تحقیق عمق. غوررسی
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 53هزارگزی جنوب باختر پاوه و کنار رود خانه لیله. آب آن از رود خانه لیله و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
دریابندۀ راه و پی و سراغ چیزی و ایجادنمایندۀ چیزی. (آنندراج). رجوع به راه یاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
سرافرازشده و صاحب قدر و مرتبه گشته و مشرف. (ناظم الاطباء). کسی که به شرف و افتخاری نایل آید. شرف یافته. که شرف یابد، آنکه به خدمت بزرگی می رسد. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به شرفیابی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درد یاب
تصویر درد یاب
آنچه درد کند، متالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژرفیابی
تصویر ژرفیابی
اندازه گیری، عمق چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
سرافراز شده و صاحب قدر و مرتبه گشتن و مشرف، کسی که به شرف و افتخاری نایل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرفیاب
تصویر شرفیاب
((شَ رَ))
کسی که به شرف و افتخاری نایل آید، آن که به فرصت بزرگی می رسد
فرهنگ فارسی معین